سفارش تبلیغ
صبا ویژن

...صدا کن مرا

یا نور النور
یا منور النور
یا خالق النور
یا مدبر النور
یا مقدر النور
یا نورا کل نور
یا نورا قبل کل نور
یا نورا بعد کل نور
یا نورا فوق کل نور
یا نورا لیس کمثله النور
.
این روزها بیشتر از هر وقتی نورت را در همه جا احساس می کنم.... این بهترین احساس است.


نوشته شده در چهارشنبه 89/10/8ساعت 11:59 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

فَقُل اَسلَمتُ وَجهیَ لله....


نوشته شده در یکشنبه 89/10/5ساعت 8:55 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

چه دعای خوبی!
همیشه از مرگ ناگهانی می ترسیدم و می ترسم. از اینکه بدون اینکه استغفار کرده باشم بمیرم. بدون اینکه حلالیت بطلبم بمیرم. خدایا کمکم کن. خدایا مرا پاکیزه بپذیر


نوشته شده در شنبه 89/10/4ساعت 12:45 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

وای بر من اگر دست خالی برگشته باشم.....


نوشته شده در جمعه 89/9/26ساعت 11:22 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

صدای این روزهای دلم یا حسین است و بس...
نمی دانم این چه حس غریبی است در هر نوای یا حسین که می نشیند در دل آدمی،
فرو می رود در عمق جان،
ریشه می زند در تمام وجود.
انگار از ازل این نوا را در گوشَت خوانده اند تا هر وقت دلت گرفت،
تنگ شد،
آرام بگیری با هر نوایش...
یا حســــیــــــن...


نوشته شده در سه شنبه 89/9/23ساعت 2:38 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

شور محشر بود
نوبت یک یار دیگر بود
خطی از مرز افق تا دشت می آمد
خط سرخی در میان هر دو لشکر بود
آن طرف ، انبوه دشمن
غرق در فولاد و آهن بود
این طرف ، منظومه خورشید روشن بود
این طرف ، هفتاد سیاره
بر مدار روشن منظومه میچرخید
دشمنان ، بسیار
دوستان ، اندک
این طرف کم بود و تنها بود
این طرف کم بود ، اما عشق با ما بود

*
شور محشر بود
نوبت یک یار دیگر بود
باز میدان از خودش پرسید :
"نوبت جولان اسب کیست ؟"
دشت ، ساکت بود
از میان آسمان خیمه های دوست
ناگهان رعدی گران برخاست
این صدای اوست !
این صدای آشنای اوست !
این صدا از ماست !
این صدای زاده ی زهراست :
"هست آیا یاوری مارا ؟"
و صدای او به سقف آسمان ها خورد
باز هم برگشت :
"هست آیا یاوری مارا ؟"
انعکاس این صدا تا دورترها رفت
تا دل فردا و آن سوتر ز فردا رفت
.
قیصر امین پور

 


نوشته شده در دوشنبه 89/9/22ساعت 11:52 صبح توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

می گویند فردا بالاخره می آیی باران!


نوشته شده در یکشنبه 89/9/21ساعت 8:43 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

"گاهی خدا درها رو می بنده و پنجره ها رو قفل می کنه.
زیباست اگه فکر کنی شاید بیرون طوفانه و خدا می خواد از تو محافظت کنه."


نوشته شده در شنبه 89/9/20ساعت 6:12 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده...

عکس نوشت: فکه، فروردین 88


نوشته شده در چهارشنبه 89/9/17ساعت 12:33 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است.....


نوشته شده در سه شنبه 89/9/16ساعت 2:1 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak