...صدا کن مرا
چقدر دلم هوای اردوی قم و جمکران دانشگاه قبلی رو کرده....
از صبحش انقدر ذوق داشتیم تا ساعت 4 بشه و بریم سوار اتوبوس بشیم....
چقدر خوب بود کلاً. حال خاصی داشت....
همیشه کم بود ولی. تا میومدیم بشینیم یه کم دعا و نماز بخونیم وقتمون تموم شده بود و باید می رفتیم سوار اتوبوس می شدیم. تو راه برگشتم که نوبتی سرمون رو می ذاشتیم رو شونه ی بغل دستی و می خوابیدیم.
دلم خیلی هوای اون روزا رو کرده.... خیلی زیاد:(
نوشته شده در چهارشنبه 89/11/20ساعت
6:58 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |
خدایا چطوری بعضی از بنده هات می تونن انقدر بزرگ باشن، انقدر وسیع باشن؟
.
چرا نمی تونم؟ چرا نمی تونم پیله ام رو پاره کنم؟
کمکم کن از سطح جدا شم، برم به عمق.....
نوشته شده در یکشنبه 89/11/17ساعت
10:13 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده.........
چقدر دلم می خواست الان مشهد بودم......
نوشته شده در پنج شنبه 89/11/14ساعت
5:10 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |
"ما همانیم که خود می دانیم، من ما نیست هنوز، آنچه او می خواهد"
نوشته شده در سه شنبه 89/11/12ساعت
5:40 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |
Design By : Pichak |