...صدا کن مرا
امروز، هفت روز از رفتنت گذشت...
می خواهم خیال کنم هنوز زنده ای و من هنوز همان ساجده ی کوچکم که تو یک دستی بلندش می کردی و در انشاهایم بنویسم "دایی حمید مرا مثل کیف بلند می کند" و از این بابت شاکی باشم. هنوز نگاهم کنی و با خنده بگویی وقتی به این فکر می کنی که من اینقدر بزرگ شده ام که دانشگاه می روم خنده ات می گیرد، بگویی انگار همین دیروز بود که مرا بغل می کردی و به بیرون می بردی و من دائماً از همه چیز سوال می کردم، "این چیه؟ اون چیه؟....." این ها را بگویی و بلند بخندی. برای درس و دانشگاهم ذوق کنی.... دائماً با من شوخی کنی...
می خواهم خیال کنم هنوز زنده ای.....
نوشته شده در سه شنبه 90/2/6ساعت
6:44 عصر توسط ساجده کاف نظرات ( ) |
Design By : Pichak |