...صدا کن مرا
وای بر من اگر دست خالی برگشته باشم.....
صدای این روزهای دلم یا حسین است و بس...
نمی دانم این چه حس غریبی است در هر نوای یا حسین که می نشیند در دل آدمی،
فرو می رود در عمق جان،
ریشه می زند در تمام وجود.
انگار از ازل این نوا را در گوشَت خوانده اند تا هر وقت دلت گرفت،
تنگ شد،
آرام بگیری با هر نوایش...
یا حســــیــــــن...
شور محشر بود
نوبت یک یار دیگر بود
خطی از مرز افق تا دشت می آمد
خط سرخی در میان هر دو لشکر بود
آن طرف ، انبوه دشمن
غرق در فولاد و آهن بود
این طرف ، منظومه خورشید روشن بود
این طرف ، هفتاد سیاره
بر مدار روشن منظومه میچرخید
دشمنان ، بسیار
دوستان ، اندک
این طرف کم بود و تنها بود
این طرف کم بود ، اما عشق با ما بود
*
شور محشر بود
نوبت یک یار دیگر بود
باز میدان از خودش پرسید :
"نوبت جولان اسب کیست ؟"
دشت ، ساکت بود
از میان آسمان خیمه های دوست
ناگهان رعدی گران برخاست
این صدای اوست !
این صدای آشنای اوست !
این صدا از ماست !
این صدای زاده ی زهراست :
"هست آیا یاوری مارا ؟"
و صدای او به سقف آسمان ها خورد
باز هم برگشت :
"هست آیا یاوری مارا ؟"
انعکاس این صدا تا دورترها رفت
تا دل فردا و آن سوتر ز فردا رفت
.
قیصر امین پور
می گویند فردا بالاخره می آیی باران!
"گاهی خدا درها رو می بنده و پنجره ها رو قفل می کنه.
زیباست اگه فکر کنی شاید بیرون طوفانه و خدا می خواد از تو محافظت کنه."
ای که مرا خوانده ای، راه نشانم بده...
عکس نوشت: فکه، فروردین 88
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است.....
اینجا پاییز خیلی وقت است جایش را به فصل دیگری داده است. در شهر من اما پاییز همچنان پاییز بود. تا می توانستم تصویر برگ هایی را که فاصله ی درخت تا زمین را می چرخیدند و می رقصیدند در دلم ضبط کردم برای امروز در این شهر خالی از پاییز....
Design By : Pichak |